نویسنده: ملیحه خوشبین




 
روی کار آمدن رضاخان در پی کودتای 1299 هـ.ش. تحولات جدیدی در زمینه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران به دنبال آورد. یکی از بخش‌هایی که به سبب اعمال تغییرات بسیار به کلی از گونه‌ی قاجاری خود متمایز شد نیروهای نظامی و انتظامی ایران بود. نیروی نظامی کم‌بنیه‌ی دوره‌ی قاجار، که ترکیبی از نیروهای عشایری، ژاندارمری و نیروهای قزاق بود، در دوره‌ی رضاشاه به نیرویی یکپارچه و منظم بدل شد و همین نیروی نوسازی‌شده کمک شایانی به تکوین دولت مطلقه‌ی رضاشاهی و پیشبرد ایده‌ی نوسازی وی نمود. بررسی نقش شهربانی، که بخش مهمی از نیروهای نظامی و انتظامی ایران دوره‌ی رضاشاه را تشکیل می‌دهد، در پیشبرد روند نوسازی رضاشاهی موضوع پژوهش حاضر است.

تشکیلات پلیس تا پیش از رضاشاه

در دوره‌ی قاجار، نیروهای نظامی و انتظامی نامنسجم و فاقد تشکیلات منظم بودند. به تبع فقدان ارتش منظم و یکپارچه که دفاع از کشور را در برابر بیگانگان به عهده داشته باشد، نیروهای انتظامی کارآمد که عهده‌دار برقراری امنیت در داخل کشور باشند نیز وجود نداشت. برای حفظ امنیت و برقراری نظم در جامعه، علاوه بر وجود محتسب، داروغه و... قراولخانه‌هایی در دوره‌ی قاجار تأسیس شد و قراول‌ها عهده‌دار برقراری نظم و امنیت شدند.
این قراولخانه‌ها در دروه‌ی صدارت امیرکبیر رشد کمی و کیفی بیشتری داشتند. همچنین در دوره‌ی وی نظام اطلاعاتی و امنیتی کشور مورد توجه جدی‌تری قرار گرفت و از نظم جدیدی برخوردار شد.[1] این دستگاه برای نظارت بر عملکرد ادارات داخلی و نیز کسب اطلاعات از سفارتخانه‌های بیگانه، به ویژه روس و انگلیس، تقویت شد و در مجموع دارای کارکرد و اهداف مثبت بود.
اما تأسیس «نظمیه»، به معنای امروزی و به شکل اروپایی آن، حاصل سفر دوم ناصرالدین‌شاه قاجار به اروپا بود که تحول بزرگی در سیستم امنیتی کشور به وجود آورد. وی در سفر به اتریش، با مشاهده‌ی نظم و انضباط نیروی پلیسی این کشور، خواستار تأسیس چنین تشکیلاتی در ایران شد و از پادشاه اتریش درخواست اعزام یک هیئت نظامی برای تربیت نیروی نظامی ایران کرد.
از این رو، هیئتی که در رأس آن «کنت دو مونت فورت» بود به ایران اعزام شد. با شروع به کار کنت، نظمیه‌ی ایران (شهربانی بعدی) به طور رسمی در سال 1295 هـ.ق. (1257 هـ.ش.) کار خود را آغاز کرد. از این تاریخ به بعد، مردم ایران برای اولین بار با واژه‌ی «پلیس» آشنا شدند. کنت اصلاحات زیادی در این زمینه انجام داد. وی 400 نفر پلیس پیادهو 60 نفر پلیس سوار را استخدام کرد. همچنین وی نظام‌نامه‌ی جدیدی برای نظمیه تدوین کرد و به تدریج امور اطلاعاتی و امنیتی نیز در اداره‌ی نوبنیاد نظمیه متمرکز شد.[2]
پس از کنت چند ایرانی به ترتیب جانشین وی شدند و پس از انقلاب مشروطه تصمیم گرفته شد از مستشاران نظامی سوئدی برای سروسامان دادن به تشکیلات پلیس استفاده شود. برای این منظور، «وستداهل»، «ارفانس» و «برگدال» به تهران آمدند و وستداهل به عنوان رئیس نظمیه انتخاب شد. پس از ریاست وستداهل بر نظمیه، بر تعداد مستشاران سوئدی افزوده شد. هیئت مستشاران سوئدی از تاریخ 1292 تا 1303 هـ.ش. نزدیک به 10 سال در ایران کار کردند و نظم و انضباط زیادی در تشکیلات پلیس به وجود آوردند، اما این نهاد که در دوره‌ی قاجار به منظور تأمین امنیت مردم و برقراری نظم و ثبات پی‌ریزی شده بود، با روی کار آمدن رضاخان، ماهیت و اهداف متفاوتی یافت و ابزاری برای کنترل سیاسی و اجتماعی گردید که در این پژوهش به آن خواهیم پرداخت.

تغییر در نظمیه (شهربانی) در دوره‌ی رضاشاه و تشکیل اداره‌ی سیاسی

رضاخان، که با پشتوانه نیروی نظامی وارد عرصه‌ی سیاسی کشور شد و به تدریج با کنار گذاشتن رقبا و هم‌قطاران، بالاترین قدرت سیاسی کشور را از آن خود کرد، تا پایان سلطنت ارتباط و پیوستگی خود را با نیروهای نظامی حفظ نمود و آنان را به عرصه‌ی سیاسی کشور وارد کرد. از این رو، نخستین حوزه‌ای که در معرض نوسازی و دگرگونی قرار گرفت نیروهای نظامی و انتظامی بودند. وی نیروهای پراکنده‌ی نظامی را سروسامان داد و به یکپارچه کردن و هماهنگ نمودن آن‌ها اقدام نمود.
با به قدرت رسیدن رضاخان به عنوان سردار سپه، تمامی نیروهای نظامی و انتظامی برای برقراری امنیت و ثبات داخلی و مقابله با نیروهای بیگانه در اختیار وی قرار گرفت. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان 1302 در این سمت بود و در این مدت نیروهای قزاق، ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد.[3]
هنگامی که رضاخان به مقام وزارت جنگ رسید، برای افزایش قدرت خود، مجلس را مجبور کرد تا تمامی نیروهای نظامی و انتظامی را، که تا این زمان زیر نظر وزارت داخله قرار داشت، به وزارت جنگ انتقال دهد. با سیطره‌ی رضاخان بر قوای نظامی تحول بزرگی در این قوا پدید آمد. یکی از بخش‌های نظامی، که توجه رضاخان را به خود جلب کرد، نظمیه بود. وی در این زمینه اصلاحات زیادی انجام داد و از این تشکیلات به عنوان نردبان ترقی و رسیدن به خواسته‌های خود بهره برد.
رضاخان در اولین قدم مستشاران سوئدی را از نظمیه برکنار کرد و افراد مورد اعتماد خود را، که در کودتای سوم اسفند کمک زیادی به وی کرده بودند، به جای آن‌ها گماشت. به این ترتیب، وستداهل، رئیس سوئدی نظمیه، در سال 1302 عزل شد و ریاست نظمیه پس از 2 هفته که به طور موقت در دست «میرزا محمودخان امیر اقتدار»، حاکم نظامی تهران، بود به سرهنگ محمد درگاهی رسید.
در دوره‌ی ریاست درگاهی بر نظمیه، اصلاحات و تغییرات زیادی در این تشکیلات صورت گرفت، از جمله اینکه همه‌ی شهربانی‌های استان‌ها و شهرستان‌¬ها، که در دوران سوئدی‌ها مستقل و تحت نظر حاکمان ولایت‌های مختلف بودند، زیر نظارت مرکز درآمدند و دستورات و اوامر پایتخت را اجرا می‌کردند و تمام وقایع و حوادث روز را به اطلاع مرکز می‌رساندند و کسب دستور می¬کردند.[4]
ابوالحسن عمیدی نوری، که در اوایل قدرت‌یابی رضاخان از آگاهان به امور سیاسی بود، به نقش بی‌بدیل درگاهی در تثبیت تدریجی، ولی مداوم موقعیت رضاخان تا صعود نهایی وی به سلطنت اشاره می‌کند و می‌افزاید که سنگ اول بنای سلطنت رضاشاه را درگاهی نهاد و در منزوی ساختن مخالفان سیاسی و اجتماعی وی از اواخر سال 1302 تا آغاز پادشاهی‌اش از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
در دوره‌ی درگاهی، علاوه بر اینکه تمهیدات به ظاهر قانونی برای تشکیلات و دوایر عریض و طویل شهربانی اندیشیده شد، دستگاه اطلاعاتی‌ـ‌امنیتی و جاسوسی شهربانی نیز جانی تازه گرفت و در جهت تعقیب مخالفان و حتی کارگزاران حکومت به شدت فعال شد و بر اثر دسیسه‌چینی‌ها و پرونده‌سازی‌های اداره‌ی تأمینات و جاسوسی شهربانی بود که برخی از مهم‌ترین مخالفان سیاسی رضاخان از صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی رانده شدند.[5]
پس از درگاهی، «سرتیپ محمدصادق کوپال» و «سرتیپ فضل‌الله زاهدی» جمعاً به مدت 2 سال در رأس نظمیه قرار گرفتند، اما از نظر رضاشاه مدیران لایقی تشخیص داده نشدند تا اینکه «محمدحسین آیرم» به مقام ریاست شهربانی رسید و تا سال 1315 در این مقام باقی ماند. پس از وی «رکن‌الدین مختار» به عنوان آخرین رئیس شهربانی دوره‌ی رضاشاه جایگزین آیرم شد.[6]
با وجود اینکه نظمیه پس از کودتای سوم اسفند در راستای اهداف رضاخان پیشرفت زیادی کرده بود، اما در دوره‌ی ریاست محمدحسین آیرم بود که دستگاه اطلاعاتی شهربانی و اداره‌ی تأمینات آن تکمیل شد. می‌توان گفت اوج قدرت شهربانی مخوف رضاشاه در دوره‌ی آیرم بود. در این دوره دایره‌ای ویژه، که به زودی سایر فعالیت‌های شهربانی را تحت‌الشعاع قرار داد، زیر عنوان «اداره‌ی سیاسی» تشکیل شد که وظیفه‌ی اساسی آن تعقیب و سرکوب مخالفان رضاشاه بود.
سرلشکر آیرم را می¬توان موجد و بنیان¬گذار پلیس سیاسی ایران و تشکیلات شهربانی به صورت سازمان‌یافته و با هدف تجسس و خبرچینی و پاپوش‌دوزی برای مردم به شمار آورد.[7] اداره‌ی سیاسی شهربانی، در این دوره، مأموران زیادی را استخدام کرد و آن‌ها را در حوزه‌های مختلف جامعه پراکند. به این ترتیب، تمام ادارات دولتی، وزارتخانه‌ها، مجلس شورای ملی و دیگر نهادها پر از جاسوسانی شد که همه‌روزه گزارش‌هایی از حضور و فعالیت‌های خود تهیه و برای شهربانی ارسال می‌کردند. بر اساس بسیاری از همان گزارش‌های مخفیانه، که در بیشتر موارد چندان هم حقیقت نداشت، مخالفان حکومت و نیز رقبا و دشمنان شخصی رضاشاه و ریاست شهربانی تحت تعقیب قرار می‌گرفتند و مجازات می‌شدند.[8] با این تدبیر، رضاشاه با خفه کردن هر صدای اعتراضی به تکوین دولت مطلقه‌ی خود پرداخت و هر کس مخالفتی با برنامه‌های اصلاحی و شیوه‌ی مملکت‌داری وی داشت به راحتی از سر راه برداشته می‌شد.

شیوه و شکل برخورد شهربانی با مردم و مخالفین

شهربانی دوره‌ی رضاشاه، که روزبه‌روز به دستگاه مهیب‌تر و خوف‌انگیزتری تبدیل می‌شد، بیش از آنکه سبب برقراری نظم و امنیت و ایجاد ثبات در کشور باشد، دستگاهی برای سلب آرامش شهروندان و ایجاد هراس و وحشت در دل مردم بود.
در این دوره‌ی 20‌ساله، از زمان سردار سپهی رضاخان تا آخرین روزهای سلطنتش در ایران، شهربانی در خدمت تمایلات جاه‌طلبانه‌ی وی بود. این تشکیلات وجود هیچ رقیب و مخالف با رضاخان و بعدها رضاشاه را تحمل نمی‌کرد و همیشه راهی برای خاموش کردن صداهای مخالف پیدا می‌نمود. نکته‌ی قابل تأمل این است که در این دوره، علاوه بر اینکه رجال سرشناس و قدرتمند چه در دربار، چه در مجلس و چه در ادرات دولتی و... از دسیسه‌ی مأموران شهربانی و در نتیجه خشم رضاشاه بر خود ایمن نبودند، بلکه مردم و شهروندان عادی نیز از اینکه گرفتار پاپوش‌دوزی‌ها و خبرچینی‌های مأموران شهربانی شوند بیمناک بودند.
همچنین نظارت و سانسور شدیدی بر مطبوعات و نشریات مختلف وجود داشت و مطبوعات و اهل قلم در این دوره به کلی از اعتبار ساقط شده بودند. کوچک‌ترین خطایی مجازاتی سنگین در پی داشت و این گونه بود که فضای سیاسی کشور آکنده از اختناق، بی‌اعتمادی و بدبینی شده بود. رضاشاه با استفاده از چنین فضایی، که به مدد فعالیت‌های شهربانی برایش مهیا شده بود، خودمحورانه و بدون در نظر گرفتن هیچ نظر مخالفی سرگرم عملی کردن خواسته‌ها و تصمیمات خود و به پیش راندن طرح‌ها، برنامه‌ها و نوسازی مورد نظر خویش بود.
شهربانی رضاشاهی وظایف خود را به خوبی و آن گونه که مورد پسند رضاشاه بود، به ویژه در دوره‌ی ریاست آیرم و مختاری، انجام می‌داد. نه تنها ادارات دولتی، وزارتخانه‌ها و مجلس پر از جاسوسان و خبرچینان شهربانی بود و تمام فعالیت‌های دولتمردان، رجال سرشناس و نیز کارکنان ادارات زیر کنترل شدید آن‌ها بود، بلکه حیطه‌ی جاسوسی‌های شهربانی به کوچک‌ترین مسائل اجتماعی و حتی زندگی خصوصی افراد نیز تسری یافته بود. مأموران و جاسوسان شهربانی در ادارات پست، حتی نامه‌ها و مراسلات شخصی مردم را باز می‌کردند و می‌خوانند و سپس این نامه‌ها به دست صاحبانشان می‌رسید. اداره‌ی سیاسی کار را بدانجا رسانده بود که مردمی که قصد سفرهای بین‌شهری داشتند باید از اداره‌ی سیاسی شهربانی جواز دریافت می‌کردند.[9]
اختیارات گسترده‌ای که از سوی رضاشاه به شهربانی واگذار شده بود، علاوه بر ایجاد اختناق و بدبینی در جامعه، در بین خود اعضای شهربانی فساد و رشوه‌خواری را افزایش داد؛ به گونه‌ای که مأموران شهربانی در قبال سکوت و گزارش ندادن موردی به رضاشاه و یا تخفیف قائل شدن در جرم متهم در دادگاه، مقادیر هنگفتی رشوه دریافت می‌کردند. خسرو معتضد در این باره می‌نویسد: «آیرم به طرق مختلف از دولتمردان رشوه می‌گرفت. مثلاً نظامیان به خانه‌ی رئیس فلان ایل، به بهانه‌ی اینکه مورد سوءظن است، می‌ریختند و ناگهان از زیر سنگ و خاشاک چند قبضه اسلحه پیدا می‌کردند. پیدا شدن اسلحه در خانه‌ی یک رئیس ایل... مجازاتی جز تیرباران نداشت. در اینجا بود که آیرم دخالت می‌کرد و به وسایل مختلف و از طریق واسطه‌های گوناگون، خانواده‌ی زندانی را به دادن پیشکش‌های گران‌بها و پول و اسب و جواهر وادار می‌کرد و حکم اعدام را به چند سال زندان و البته بعدها تبعید یا بخشودگی تبدیل می‌کرد.»[10]
در مواردی که شهربانی از گرفتن رشوه و پیشکش ناامید می‌شد، پرونده‌ی مظنونان و متهمان را برای رسیدگی و صدور حکم به دادگاه می‌فرستاد، اما این ارجاع پرونده به دادگستری فقط یک حالت نمایشی برای نشان دادن قانونی بودن عملیات بود و دادگستری حق مخالفت با خواسته‌های شهربانی را نداشت. وزارت دادگستری تنها مجاز بود حکمی را صادر کند که مورد نظر شهربانی بود. به تدریج وزارت دادگستری صرفاً به مجری دستورات رؤسای شهربانی تبدیل شد تا بر جنایات آن‌ها صورتی قانونی و قضایی ببخشد.

مخالفینی که توسط شهربانی از پای درآمدند

مسلم است که هیچ گاه نمی‌توان آمار درست و دقیقی از تعداد افرادی که قربانی خبرچینی‌ها، دسیسه‌ها و حسادت‌های رؤسا و مأموران شهربانی شده‌اند به دست آورد. برخی آمارها شمار قربانیان سیاسی دوره‌ی رضاشاه را در حدود 24 هزار تن ذکر کرده‌اند. با توجه به روحیات رضاشاه، شمار زیادی از افراد در صف مخالفان وی قرار می‌گرفتند. رضاشاه، به دلیل سوءظنی که نسبت به اطرافیان و رجال ایرانی داشت، همواره در ترس دائمی از توطئه علیه سلطنتش به سر می‌برد.
«شاه فرد شکاک و دهن‌بینی بود. علی‌رغم هوش زیاد، سواد کم، مطالعات محدود و بی‌اطلاعی از اوضاع و احوال جهان و مسائل سیاسی و اقتصادی... و بدبینی مفرط به اهل سیاست و قلم باعث می‌شد که پیوسته در وحشت ناشی از احتمال سرنگونی سلطنت باشد.»[11] این مسئله تا بدانجا بود که حتی رؤسا و مأموران بلند‌مرتبه‌ی شهربانی، که نزدیک‌ترین افراد به رضاشاه بودند، نیز از تیر غضب رضاشاه در امان نبودند.
نام بسیاری از رجال، دولتمردان، روزنامه‌نگاران و... در لیست قتل‌های سیاسی دوره‌ی رضاشاه یافت می‌شود. مهم‌ترین این قتل‌ها و ترورها عبارت‌اند از: ترور «میرزاده عشقی»، شاعر آزادی‌خواه ایران، به دست مأموران شهربانی در سال 1303؛ قتل «سید حسن مدرس»، مخالف سرسخت رضاشاه و برنامه‌های دین‌ستیز وی؛ «واعظ قزوینی» به دلیل شباهتش به ملک‌الشعرای بهار، که مورد هدف شهربانی بود، به اشتباه هدف گلوله قرار گرفت و به قتل رسید؛ «فرخی یزدی»، مدیر روزنامه‌ی طوفان، به طرز فجیعی در زندان به قتل رسید؛ شکنجه و قتل «تقی ارانی» به اتهام جاسوسی برای شوروی؛ اعدام «محسن جهانسوزی»، ستوان دوم وظیفه، به اتهام رهبری حزب فاشیست یا ناسیونال‌ـ‌سوسیالیست ایران و توطئه علیه حکومت؛ قتل «نصرت‌الدوله فیروز»، شاهزاده‌ی قاجاری، که کمک زیادی به تثبیت قدرت رضاشاه کرده بود؛ برکناری و قتل «سردار اسعد بختیاری»، وزیر جنگ؛ قتل «عبدالحسین دیبا»، نماینده‌ی مجلس و رئیس محاسبات وزارت دربار؛ قتل «اسماعیل‌خان قشقایی» و فرزندش «ناصرخان قشقایی» به اتهام همراهی با شورشیان ایلات و عشایر فارس که مدتی پیش از آن به دستور رضاشاه سرکوب شده بودند؛ و مهم‌ترین قتل سیاسی دوره‌ی رضاشاه قتل «عبدالحسین تیمورتاش»، سردار معظم خراسانی، وزیر دربار و دومین شخص قدرتمند کشور، که مورد سوءظن رضاشاه قرار گرفت و به قتل رسید و نیز بسیاری از کسانی که مورد خشم شاه، حسادت عمال شهربانی و دسیسه‌های آنان قرار می‌گرفتند و گناهکار و بی‌گناه از زندگی ساقط می‌شدند.[12]

سخن آخر: تأثیر عملکرد شهربانی بر نوسازی رضاشاه

جو ناآرام، خفقان‌آلود و آکنده از بیم و هراسی که رؤسا و مأموران شهربانی در کشور ایجاد کرده بودند جرئت مخالفت با برنامه‌ها، طرح‌ها و اهداف رضاشاه را از رجال، دولتمردان و سایر مردم سلب کرده بود. بسیاری از طرح‌ها، برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، که خطاهای فاحش و کاستی‌های جدی در آن‌ها دیده می‌شد، به دلیل ترس رجال از بیان مخالفت خود با آن‌ها، در نهایت به اجرا در‌می‌آمدند و نه تنها سبب اصلاح امور مملکت نمی‌شدند، بلکه مشکلی بر مشکلات جامعه می‌افزودند. خواسته‌ی شهربانی یا بهتر بگوییم، رضاشاه از ایجاد چنین فضایی، خاموش کردن هر صدایی بود که به مخالفت با خواسته‌های ملوکانه بلند شود و در واقع تدبیری برای شنیده شدن فقط یک صدا و آن هم صدای شاهنشاه بود.
تشکیلات شهربانی در دوره‌ی رضاشاه، که با بلعیدن بودجه‌های هنگفت و کسب اختیارات فراوان به دستگاهی مخوف تبدیل شده بود، قتل‌های سیاسی را امری عادی و مرسوم ساخت؛ چیزی که در گذشته بی‌سابقه بود. در واقع از دوران ناصرالدین‌شاه و قتل امیرکبیر، صدر اعظم، تا روی کار آمدن رضاخان، هیچ قتل سیاسی در ایران صورت نگرفته بود، اما با روی کار آمدن رضاخان شیوه و شکل برخورد نظمیه (شهربانی) با مخالفان تغییر یافت و دیگر هیچ صدای مخالفی تحمل نشد.
دستگیری، محاکمه و زندان کمترین مجازاتی بود که برای مخالفان در نظر گرفته می‌شد. به این ترتیب، بسیاری از رجال، که نظری مغایر با نظرات شاه داشتند، از صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی و چه بسا از صحنه‌ی زندگی محو می‌شدند و بسیاری دیگر در چنین فضایی سکوت پیشه کردند و به عناصر منفعلی تبدیل شدند که از ارائه‌ی نظرات خود چشم‌پوشی می‌کردند. بدین ترتیب، به مدد دستگاه مخوف شهربانی، رضاشاه با خودسری سکان دولت را در دست گرفت و در این مسیر، بی‌اعتنا به دیگران، برنامه‌ها و طرح‌های خود را به پیش برد.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]اقبال حکیمیون، سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره‌ی رضاشاه، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1386، ص 34.
[2] - داود امینی، تاریخ دو هزار و پانصد ساله‌ی پلیس ایران، تهران، نشر درخشان، صص 27 و 28.
[3]استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر، نشر جامی، چاپ اول، 1383، ص 44.
[4]داود امینی، پیشین، ص 50.
[5]اقبال حکیمیون، همان، صص90 تا 93.
[6]محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی (از فروغی تا فردوست)، ج 2، نشر علم، 1372، صص 975 تا 981.
[7]خسرو معتضد، پلیس سیاسی عصر بیست‌ساله، چاپ اول، نشر جانزاده، 1366، ص 69.
[8]اقبال حکیمیون، پیشین، صص 112 و 113.
[9]باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، چاپ دوم، 1379، ص 57.
[10]خسرو معتضد، پیشین، صص 69 و 70.
[11]خسرو معتضد، پیشین، ص 72.
[12] - بنگرید به: اقبال حکیمیون، پیشین، فصل هشتم، صص 227 تا 291 و نیز: خسرو معتضد، پیشین.

منبع:برهان